دنیای علم و تکنولوژی

دنیای علم و تکنولوژی

اخبار و مقالات مربوط به دنیای علم و تکنولوژی ترجمه شده از منابع معتبر
دنیای علم و تکنولوژی

دنیای علم و تکنولوژی

اخبار و مقالات مربوط به دنیای علم و تکنولوژی ترجمه شده از منابع معتبر

نبرد کورسک

منبع: Air and Space Magazine


ترجمه و تلخیص: اصغر ناصری


در جولای سال 1943 بزرگترین نبرد میان نیروهای زرهی در تاریخ، بین آلمان نازی و شوروی درگرفت. سرنوشت این جنگ تا اندازه زیادی در دست نیروی هوایی دو طرف بود و به تغییر پارادایم های جنگ مدرن انجامید.

 

نبرد کورسک یکی از بزرگترین قمارهای هیتلر برای تغییر سرنوشت در جبهه شرق بود. برای درک انگیزه های این نبرد باید به تاریخ جنگ جهانی دوم نگاهی افکنیم.

 

هیتلر در ژوئن 1941 فرمان عملیات بزرگ بارباروسا یا حمله به شوروی را صادر کرد. در این حمله بیش از 4 میلیون سرباز آلمانی و حدود 600 هزار وسیله نقلیه زرهی شرکت داشتند. نخستین کار آلمان ضربات کوبنده و غافلگیرانه به فرودگاههای شوروی بود. روسها که غافلگیر شده بودند در انتهیا اولین روز عملیات 1800 هواپیما از دست داده بودند و تا انتهای هفته نخست نبرد 4000 هواپیمای آنها بر روی زمین یا در هوا  نابود شده بود.

سپس آلمانی ها تا عمق 1000 کیلومتری خاک شوروی به پیش رانده و به بیست کیلومتری مسکو رسیدند. اما زمستان بی رحم روسیه و کمبود مواد سوختی آنها را در همین فاصله زمینگیر کرد تا اینکه پاتک روسها آنها را به عقب براند. یکسال بعد آنها برای تصرف استالینگراد یعنی دروازه غله آسیای مرکزی به این شهر هجوم بردند. استالینگراد مدتها در محاصره بود و بمبارانهای متوالی آلمانها تقریبا تمامی ساختمانهای این شهر را نابود کرد. اما مقاومت حیرت آور روسها باعث استهلاک قوای آلمانی شد تا اینکه با ضدحمله روسها عقب رانده شده و ارتش ششم آلمان با تحویل صدهزار اسیر به روسها تقریبا بطور کامل نابود شد. در پایان این جنگ مشخص شد استالین و هیتلر هر دو آماده اند برای یکسره کردن کار جنگ تلفات عظیمی را متحمل شوند.


آلمانها سپس سومین یورش بزرگ خود یعنی عملیات سایتادل را در تابستان 1943 انجام دادند. این عملیات بصورت گازانبری طراحی شده بود و قرار بود ارتش ژنرال والتر مودل از جنوب و ارتش فیلدمارشال اریک فون مانشتاین از شمال حمله کرده و در کورسک یکدیگر را ملاقات کنند. سپس نیروهای روسی محاصره شده را نابود سازند. اما جاسوسهای انگلیسی توانسته بودند با کشف رمز مخابرات آلمانها از مقاصد آنها آگاه شده و اطلاعات خود را در اختیار روسها قرار دهند.


صف تانک های آلمانی در نبرد کورسک

 

نیروی هوایی شوروی با درسهایی که از نبردهای پیشین فراگرفته بود پیش از شروع عملیات سایتادل به بمباران پایگاههای هوایی آلمان پرداخت. در حالی که آلمانها منتظر رسیدن تانک هایشان بودند روسها به حفر خاکریز، کشیدن سیم خاردار، کارگذاشتن مین های زمینی، ایجاد تله برای تانکها و استقرار عظیم ترین خط آتشبار در طول تاریخ جنگ هیا زمینی پرداختند. بمب افکن های شوروی پایگاههای هوایی آلمان در خارکف را بمباران کرده وتوپخانه شوروی شروع به کوبیدن مواضع آلمانی ها کرد. حالا نیروی هوایی آلمان مجبور بود بجای پشتیبانی هوایی نزدیک از نیروهای خود به مقابله با بمب افکن ها و هواپیماهای ضربتی شوروی بپردازد.


اگر هیتلر رهبر خردمندی بود فرمان لغو عملیات را صادر می کرد. اما با طلوع سپیده دم پنجم ژوئن فرمان نبرد صادر شد. در حالیکه تانکهای آلمانی به مصاف تانکهای شوروی می رفتند، بمب افکن های شیرجه رو اشتوکا Ju-87 از هوا به شکار تانکهای روسی پرداختند. در روزهای اول برتری از همه لحاظ با نیروهای آلمانی بود. اما برتری عددی شکاری ها و بمب افکن های روسی باعث کندشدن پیشروی آلمانها شد. در انتهای اولین هفته نبرد تعداد سورتی های پرواز لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) کاهش قابل ملاحظه ای را به علت کمبود سوخت و فرسایش تجهیزات تجربه کرد. اما در طرف مقابل روسها بر وسعت حملات خود افزودند. فرمانده جنوب فون مانشتاین بارها تقاضای قوای کمکی کرد اما دو ماه قبل نیروهای متفقین در تونس (شمال افریقا) 250 هزار سرباز آلمانی را به اسارت گرفته بودند و امکان ارسال هیچ قوای کمکی وجود نداشت. تا اینکه در روز 12 جولای هیتلر با دیدن پیشرویهای اندک و تلفات عظیم نیروهای آلمانی فرمان توقف عملیات سایتادل را صادر کرد. روسها اما به حملات خود ادامه داده و باعث استهلاک بیشتر نیروهای آلمانی شدند و تا پایان جولای موضع کاملا تهاجمی بخود گرفته بودند. این بار روسها حملات خود را تا پایان ماه ژوئن 1345 و تا رسیدن به برلین پایتخت آلمان نازی ادامه دادند. بدین ترتیب عملیات کورسک به آغاز فروپاشی رایش سوم تبدیل شد.


تصور هنرمند از یورش اشتوکا بر روی تانکهای روسی

 

آمار عددی این نبرد می تواند تا حدی گیج کننده باشد. آلمانها 194 هواپیما و 280 تانک از دست دادند. تلفات روسها بالغ بر 1130 هواپیما و بین 1600 تا 1900 تانک بود. تلفات انسانی آلمانها 56 هزار و روسها 177 هزار بود. تا اندازه ای این آمار بیانگر الگوی کلی جنگ جهانی دوم است: حدود 9 میلیون نفر از آلمانی ها و 24 میلیون نفر از روسها در این جنگ عظیم مردند.

خرس بیدار می شود: بازگشت قدرت نظامی روسیه

منبع:

http://nationalinterest.org/commentary/russias-military-back-9181?page=show

ترجمه و تلخیص: اصغر ناصری

یکی از ویژگی های بارز دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، تعهد وی به احیای مجدد نیروی نظامی روسیه بوده است. پوتین بخوبی دریافته است که ضعیف نمایی روسیه آن را در برابر فشارهای خارجی و از هم گسیختگی امور داخلی آسیب پذیر خواهد کرد. در نتیجه پوتین تصمیم گرفت که ا.رتش بازمانده از دوران ابرقدرت شوروی را به یک نیروی کوچکتر، ولی مدرنتر، قابل تحرک تر و پیشرفته تر از نظر فناوری و متناسب با قابلیت های قرن بیست و یکم تبدیل کند.

 

روسیه اکنون در حال بزرگترین بازسازی نظامی از زمان فروپاشی اتحاد شوروی است. از سرگیری گشت بمب افکن های استراتزیک روسیه در اقیانوس اطلس و آرام، اعزام نیروهای عملیاتی به دریای کارائیب، هجوم به گرجستان در سال 2008 و گسترش مانورهای سالانه مشترک با ارتش و نیروی دریایی چین همگی در خدمت احیای تصویر روسیه به عنوان یک تهدید نظامی برای غرب هستند.


از نظر بودجه نظامی نیز به ارقام قابل توجهی بر می خوریم. بودجه ساخت کشتی نظامی برای نیروی دریایی روسیه از ده درصد به حدود پنجاه درصد بودجه نیروی دریایی آمریکا برای ساخت کشتی های جدید افزایش یافته است.

 

اما رسیدن به این اهداف چندان ساده نیست. صنایع دفاعی روسیه دارای مشکلات ساختاری متعددی است  که اخیرا در تاخیر دوساله در تحویل 37 فروند جنگنده Su-35 به نیروی هوایی روسیه و یا شکست های متعدد  در آزمایش موشک بالستیکی پرتاب شونده از زیردریایی بولاوا خود را نشان داده اند. کنترل کیفیت ضعیف در صنایع روسیه شک هایی را در قابل اعتماد بودن محصولات دفاعی آن برانگیخته است.  تکیه بیش از حد روسیه به صادرات نفت و گاز می تواند توان اقتصادی آن را بویژه در زمانهای نوسان قیمت جهانی این محصولات کاهش دهد.

گستره توانمندی های شکاری بمب افکن فانتوم F-4

گردآوری و تالیف: اصغر ناصری


در طول دهه 1960 سازمان فضایی ناسا به خلبان هایی نیاز داشت که بتوانند با پرواز در نزدیکی موشک های فضاپیما در ارتفاع 10 هزار متری و هنگامی که موشک از سرعت یک ماخ عبور می کند، از آن فیلم تهیه کنند. جک پتری سرهنگ خلبان بازنشسته نیروی هوایی یکی از انتخاب های آنها بود. برای پرواز در نزدیکی موشک، ابتدا به او هواپیمای F-104 پیشنهاد شد. اما او به علت بالهای کوچک این هواپیما و نبود پیشرانه کافی این پیشنهاد را رد کرد و مصممانه گفت: ترجیح من یک فانتوم F-4 است.

 

آنچه F-4 را به جنگنده ای برگزیده تبدیل ساخت دو موتور قدرتمند J79 بود. جک پتری پس از یک شیرجه که طی آن به سرعت 1.2 ماخ دست یافت، خود را به نزدیکی موشک عظیم تیتان 2 رساند تا در کنار خط آتش و دود عظیم آن بسوی بالا پرواز کند. در زیر هرکدام از بالهای فانتوم جک پتری یک دوربین نصب شده بود که با سرعت 900 فریم درثانیه از موشک فیلمبرداری می کرد. در طی 90 ثانیه انتهایی پرواز تیتان و قبل از اینکه موشک غول آسا وارد فضای بی انتها شود، فانتوم در کنار آن پرواز کرد و سپس از اوج گرفتن باز ایستاد. جک پتری پس از آن همواره روایتگر هیجان و لذتی بود که از پرواز در کنار این مخلوق عظیم الجثه تجربه کرده بود.


طیف وسیع سلاحهای قابل حمل توسط فانتوم اف 4


در طی چهار دهه  خدمت در ارتش آمریکا، فانتوم تمامی وظایف جنگی که بر عهده اش نهاده شد به انجام رساند و هنوز در برخی کشورهای دنیا همچون نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به خدمت خود ادامه می دهد. شهید دوران از بهترین خلبانان این نوع جنگنده در دنیا محسوب می شد که قادر بود این هواپیما را در مرزهای توانایی اش به خدمت درآورد.

 

در سال 1954 دو شرکت هواپیمایی مک دانل و ووت (Vought) بر سر طراحی یک هواپیمای رهگیر برای دفاع از ناوگان دریایی آمریکا با یکدیگر رقابت می کردند. پیشنهاد ووت گونه ای تغییر یافته از F8U Crusader بود که رقابت را به طرح بسیار مدرنتر مک دانل F-4 باخت. جیمز اس. مک دانل بنیانگذار این شرکت ترسیمات اولیه فانتوم خود را شخصا به پنتاگون تحویل داد و نظر آنان را جلب کرد.

 

فانتوم اولین جنگنده دو سرنشینه بود. نخستین ایراد مشاهده شده در موتورهای جنرال الکتریک J79 دنباله دودی قابل مشاهده از فاصله 40 کیلومتری بود، دو دهه طول کشید تا این عامل آشکارساز اصلاح شود. اولین فانتوم در دسامبر 1960 با قابلیت 2 ماخ سرعت و 1000 ساعت ضمانت پرواز از خط تولید خارج شد، شاید اولین جنگنده ای که ایمن و ضمانت شده محسوب می شد. هدف اولیه ازطراحی این جنگنده، رهگیری بمب افکن های اتمی بلندپرواز دشمن بود به همین علت فانتوم پرقدرتی که مشحون از فناوری های نوین بود گسستی از سنت های طراحی دهه 1950 محسوب می گردید. رادار وستینگ هاوس، سیستم کنترل آتش ریثیون، سیستم های هدایتی پیشرفته و یک کامپیوتر آنالوگ داده های پرواز و در نهایت شبکه ای از حسگرها که از دماغه تا دم امتداد می یافتند این هواپیما را به مجموعه ای از جدیدترین تکنولوژی ها تبدیل کرده بود.

 

پرواز و نبرد با فانتوم نیاز به کار تیمی خلبان اصلی و افسر رادار رهگیر (RIO=Radar Intercept Office) داشت. در ابتدا خلبانان با این مدل کار تیمی آشنا نبودند. اما بتدریج دریافتند که تقسیم وظایف از فشار کاری آنها در هنگان نبردهای نزدیک هوایی می کاهد.

 

مشکل بزرگی که در ابتدا وجود داشت این بود که طراحان فانتوم تصور می کردند در عصر موشک های هدایت شونده دوربرد و رادارهای با قابلیت فراتر از دید خلبان (BVR=Beyond Visual Range) دیگر نیازی به توپ دماغه نیست و آنرا از مدلهای اولیه فانتوم حذف کردند. اما جنگ ویتنام و درگیری با جنگنده های سبک و تیزپرواز کره شمالی مانند میگ 17 و 19 نیاز مبرم به مسلسل یا توپ دماغه را آشکار ساخت. در فاصله نزدیک امکان قفل کردن موشک برروی هدف وجود نداشت. علاوه بر این گلوله ها ارزانتر و در فاصله نزدیک کارامد تر بودند. بویژه خلبانهای مدل شناسایی RF-4 آرزوی یک توپ در هواپیمای خود داشتند.

 

اولین طراحی مفهومی شرکت مک دانل دماغه قابل تعویض بود تا بسرعت بتوان یک F-4 استاندارد را به مدل شناسایی RF-4B تبدیل کرد. این مدل شناسایی به تنهایی و بدون سلاح تا عمق خاک دشمن نفوذ می کرد تا از مواضع آن تصویربرداری کند. سرعت برای این هواپیما عامل زندگی محسوب می شد. فاصله کانونی دوربین این هواپیما و پوشش مورد نیاز برای تصویربرداری یک رژیم  پروازی را بر خلبان تحمیل می کرد که مانورهای طفره و گریز جایی در آن نداشت. آنها باید در یک مسیر مستقیم در ارتفاع 1500 متری پرواز کنند. در این فاصله ویت کنگ ها با هر سلاحی که در دست داشتند در گروههای پرتعداد به شلیک بسوی هواپیما می پرداختند. در یک مورد گلوله یک مسلسل دستی سبک با کابین خلبان جک دیلی خلبان نیروی دریایی را سوراخ کرده و با فاصله کمی از نزدیکی سر او گذشت. در یک مورد دیگر موتور هواپیمای او چنان سوراخ سوراخ شده بود که می شد نور را از لابلای آن دید.

 

برخلاف جنگنده های گذشته که وظیفه اسکورت یا دفاع را داشتند فانتوم ها برای شکار میگ فرستاده می شدند. یکی از عیوب فانتوم این بود که در هنگام دورزدن سریع سرعت خود را از دست می داد. در نتیجه میگ های کوچکتر و چالاک تر می توانستند سریعتر دور بزنند که در هنگام نبرد نزدیک هوایی اهمیت زیادی داشت. اما موشک های حرارتی سایدویندر برتری زیادی برای فانتوم ها ایجاد می کردند. موشک هدایت راداری نیمه فعال اسپارو هنوز در مراحل اولیه توسعه خود قرار داشت و بسیار بد عمل می کرد طوری که اکثر آنها به خطا می رفتند. علت این بود که میگ های کره شمالی می توانستند با مانور سریع قفل رادار اسپارو روی خود را بشکنند.

 

پیش از ظهور فناوری رادارگریز (stealth) جنگنده ها از پوشش تاریکی شب برای خفیه کاری استفاده می کردند. اما بمباران در شب کاری دشوارتر بود. هراس انگیزترین کار برای حتی باتجربه ترین خلبانان آمریکایی در جنگ ویتنام اسکورت بمب افکن های B-52 بود که به هانوی پایتخت کره شمالی یورش می بردند. کره شمالی هربار صدها موشک زمین به هوای سام 2 بسوی هواپیماهای آمریکایی شلیک می کرد. بی 52 ها در ارتفاعی پرواز می کردند که نزدیک به سقف پرواز خدمتی فانتوم ها بود. آنها مایل به ساتفاده از پس سوز نبودند زیرا به آشکارسازی آنها کمک می کرد. مانور عرضی نیز برایشان امکان پذیر نبود زیرا هواپیماها بسیار نزدیک به هم پرواز می کردند.

 

برای منحرف کردن موشک های زمین به هوا از پرتاب نوارهای فلزی داغ (به نام چف) استفاده می شد اما اینها اثری معکوس بر فانتوم ها داشتند زیرا اپراتورهای رادار کره شمالی می دانستند در انتهای رشته ملتهب چف که روی رادارهایشان دیده می شود یک فانتوم قرار دارد. طوری که انگار یک فلش بسوی مکان قرار گرفتن فانتوم اشاره می کند.

 

در سال 1963 نسخه ای از فانتوم برای نیروی هوایی آمریکا با نام F-4C ساخته شد که دارای کنترل پرواز در هر دو کابین جلو و عقب بود. اما یکی از جالب توجه ترین نسخه های این هواپیما، F-4G موسوم به راسوی آبی (Wild Weasel) بود که مخصوص شکار رادارهای ضدهوایی طراحی شده بود. مهمترین سلاح این راسوها دو تا چهار موشک AGM-88 ، موشک پرسرعت ضدتشعشع  بود که می توانست پرتو ارسالی از رادار موشک های زمین به هوا را تعقیب کرده و بر مرکز آنتن رادار فرود آید. رادار F-4G از نوع AN/APR-47 با توانایی هشدار قفل شدن رادار دشمن بر روی فانتوم و ردیابی رادار بود. در طی عملیات طوفان صحرا در همان روزهای اول راسوهای آبی توانستند تمامی رادارهای موشک های زمین به هوای عراق را بر روی زمین شناسایی و نابود سازند.

 

فانتوم های نیروی هوایی آمریکا در طی جنگ ویتنام توانستند بیش از 215 فروند از میگ های ویتنام شمالی را سرنگون سازند. در سال 1996 این هواپیما از نیروی هوایی و دریایی ایالات متحده بازنشسته شد و تعدادی از آنها به هواپیمای بدون سرنشین کنترل از راه دور QF-4 تبدیل شدند تا به عنوان جت هدف در تمرینات هوایی خدمت کنند. شاید این ماموریت برای فانتوم هایی که روزی قهرمان نبردهای هوایی بودند حقارت آمیز بنظر رسد، لیکن سرنوشت همه قهرمانان همین است: سوختن در آتش و سقوطی پرهیبت و با شکوه.


 

 

داستان پیدایش و حیات یک ابر بمب افکن

ترجمه و تلخیص: اصغر ناصری


اختصاصی وبلاگ  دنیای علم و تکنولوژی

 

در بهار سال ١٩٤١، سربازان آلمان نازی بیشتر اروپای غربی را در تسخیر خود داشتند و به نظر می‌رسید که در گام بعدی بریتانیا را نیز بزیر لگام آورند. ارتش ایالات متحده از سازندگان هواپیما خواست بمب افکنی بسازند که بتواند از درون خاک آمریکا برخاسته، آلمان را بمباران کرده و به مبدا خود بازگردد.


مهمترین طرح از شرکت کانسولیدیتد ارکرفت واقع در سان دیگو، سازنده بی٢٤ لیبراتور درآمد که به تازگی به خدمت نیروهای هوایی ایالات متحده و بریتانیا درآمده بود. پیشنهاد کانسولیدیتد، جهشی عمده در طراحی بمب‌افکن های سنگین بی-١٧ و بی-٢٤ و نیز بمب‌افکن فوق سنگین نسل آینده ساخت بوئینگ یعنی بی-٢٩ سوپرفورترس بود. بی-٣٦ بایستی یک “ابربمب‌افکن” با فاصله دو سربال ٧٠ متر باشد. این هواپیما باید قادر به عبور از فراز اقیانوس اطلس، ورود به آسمان آلمان با سرعت ٥٠٠ کیلومتر در ساعت و فروافکندن ٤٥٠٠ کیلوگرم بمب از ارتفاع ١٢٠٠٠ متری می‌بود، ارتفاعی که آن را فراتر از دسترس توپهای ضد هوایی flak یا شکاری های آن زمان قرار می داد. ارتش که تحت تاثیر این پیشنهادیه قرار گرفته بود، دو فروند نمونه اولیه از این بمب افکن را در ١٥ نوامبر ١٩٤١ سفارش داد.


سه هفته بعد، ژاپنی ها به پرل هاربر حمله کردند و ایالات متحده ناگهان خود را در جنگ دو اقیانوس گرفتار دید. پروژه بی-٣٦ به محاق رفته و کانسولیدیتد موظف به تولید هزاران فروند از بی-٢٤ های امتحان پس داده خود شد. ضربه دیگر به این پروژه وقتی وارد شد که کارخانجات تولید بی -٣٦ به تگزاس منتقل شده و از طراحان خواسته شد که یک ترابری نظامی بر اساس طرح بمب افکن بسازند.


در حالیکه آلمان از طریق پایگاه هایی در خاک انگلستان در هم کوبیده می‌شد، ژاپن نیز توسط بی-٢٩ هایی که از خاک چین بر می‌خاستند مورد حمله قرار می گرفت. ژاپنی‌ها تلاش کردند پایگاه‌های هوایی چین را تسخیر کنند و بدین ترتیب بود که بی-٣٦ و قابلیت های آن دوباره در کانون توجه قرار گرفت. این بمب افکن می‌توانست از خاک هاوایی برخاسته و توکیو را بمباران کند. در ژوئن ١٩٤٣ ارتش ١٠٠ فروند از این ابربمب‌افکن‌ها را برای تابستان ١٩٤٥سفارش داد.


اما سپاه دریایی آمریکا سریعتر از سازنده ابربمب‌افکن به پیش می‌رفت. مدت زمان کوتاهی پس ازتسخیر گوآم، سایپن و تینیان در دست آمریکائیان بود و با تاسیس پایگاه‌هایی هوایی در نزدیکی خاک اصلی ژاپن، بی-٢٩ ها بمباران وحشتناک شهرهای ژاپن را آغاز کردند. توان صنعتی و نظامی ژاپن در زیر فشار خرد کننده بمباران‌های شبانه روزی از بین رفت و جنگ اقیانوسیه شش ماه زودتر از انتظار و شش روز زودتر از خروج اولین بی-٣٦ از خط تولید به پایان رسید.


در حالی که مردم اروپا و آمریکای شمالی در حال جشن گرفتن پیروزی خود بودند، دیکتاتور تازه ای بروز کرد که عطش بیشتری برای بلعیدن دنیا داشت. شوروی استالین در حال بلعیدن تکه‌هایی از اروپا بود و آمریکایی‌ها هیچکاری برای متوقف کردن آن نمی‌توانستند انجام دهند. تنها راهی که در برابر آنها باقی مانده بود شبح تهدید بمباران اتمی و نابودی کامل شوروی بود. اما کدامیک از نیروهای نظامی آمریکا قادر به اجرای چنین تهدیدی بود؟


کنگره آمریکا در سال 1947 نیروی مستقل هوایی آمریکا را تشکیل داد. نیروی جدید حول دو بازوی رزمی سازماندهی می شد: مرکز فرماندهی هوایی تاکتیکی (TAC) برای پشتیبانی از نیروهای زمینی و مرکز فرماندهی هوایی استراتژیک (SAC) برای بردن جنگ به درون خاک دشمن. تعداد هواپیماهای نیروی هوایی باید دو برابر نیروی دریایی می بودند، یعنی 24000 هواپیمای نیروی هوایی در برابر 11500 فروند نیروی دریایی و تنها نیروی هوایی دارای بمب افکن سنگین می بود.

با ظهور استالین به عنوان دشمن اصلی آمریکا و اروپای آزاد، ماموریت استراتژیک SAC در صدر توجه قرار گرفت. بطور اتفاقی، ظرفیت حمل بار دوربرد B-36 درست به اندازه یک بمب اتمی بود، یعنی 10 هزار پاوند و شعاع عملیاتی آن از مین آمریکا تا لنیگراد روسیه را دربر می گرفت. شوروی ها با مسدودکردن راههای زمینی به برلین غربی و محاصره آن به شیوع ترس از کمونیسم در دنیای سرمایه داری کمک کردند و بدین ترتیب این ایده تایید شد که B-36 عظیم الجثه و دوربرد بهترین امید آمریکا برای محدود ساختن توسعه طلبی کمونیستهاست.


در ژوئن 1948 کانویر اولین B-36A عملیاتی را به گروه هفتم بمب افکن فرماندهی استراتژیک هوایی تحویل داد. بمب افکن جدید بقدری بزرگ بود که یک B-29 می توانست در زیر یک بال آن جای بگیرد. با وجود تفاوت در اندازه، دو بمب افکن دارای شباهت های زیادی بودند: دم عمودی مشابه، بدنه باریک مانند سیگار با مقطع مدور، دو کابین خدمه تحت فشار که توسط دو مخزن بمب از هم جدا شده و تونلی اتصال میان آنها را برقرار می‌کرد.



نمونه اولیه بی 36 در کنار بی 29 (عقب تر)


اما بالها متفاوت بودند. بالهای B-29 نازک، مستقیم و مانند گلایدر بودند در حالیکه بالهای B-36 بیش از هفت فوت ضخامت در ریشه خود داشتند بطوری که یکی از خدمه می توانست از داخل آن خزیده و موتورها یا عرابه فرود را در حال پرواز بررسی کند. لبه حمله بالهای شیبی به سمت عقب داشت. عجیب تر از همه شش موتور پرات اند ویتنی وسپ ماژور هواپیما بود که به لبه فرار بال متصل شده و ملخها نیز در سمت عقب قرار داشتند. با وجود کاهش اغتشاش پیچشی هوا بر روی بالها، این پیکربندی مشکلی عمده بوجود می آورد و آن خنک کردن موتورها بود که دهانه مکش هوای آنها در لبه جلویی بال قرار داشت. در ارتفاعات بالا هوا رقیق بوده و مکنده های هوای موتور نمی توانستند هوای کافی برای خنک کردن آن فراهم کنند. ملخ ها 19 فوت قطر داشتند. صدای موتورها و ملخها بسیار بلند بود بطوری که برخی به یاد می آورند که حتی وقتی B-36 در ارتفاع 40 هزار فوتی پرواز می کرد، صدای آن شیشه های ساختمانها را بر روی زمین به لرزه در می آورد.


ایلرونها، فلپها و قسمت متحرک دم افقی مجموعا سطحی بیشتر از هر دو بال یک B-24 داشتند.. دو مهندس پرواز شش موتور 4360 اینچ مکعبی را پیوسته نظارت می کردند که هرکدام 27 سیلندر در چهارردیف داشتند. مسئول بمباران، هدایتگر، مسئول رادیو و توپچی ها تعداد کل خدمه کابین جلویی را به ده نفر می رساندند.


با دراز کشیدن داخل تونلی به طول 26 متر بر روی یک ارابه چرخدار و کشیدن یک طناب بالاسری می شد به سمت کابین عقب رفت. این ارابه برای فرستادن غذای داغ از آشپزخانه به کابین جلو نیز بکار می رفت. کابین عقب دارای پنج خدمه و مجهز به تختخوابهای تاشو و توالت کوچکی بود. مدلهای بعدی تعداد بیشتری خدمه داشتند که در مورد مدلهای شناسایی به 22 نفر می رسید. شش ساعت طول می کشید تا یک بمب افکن برای ماموریت آماده شود و خدمه پرواز نیاز به یک ساعت دیگر برای کنترل های قبل از پرواز داشتند که شامل 600 مرحله می شد.


مدل B-36A نمی توانست از توپهای ضدهوایی خود استفاده کند. توپی که بطور برقی عمل می کرد آنقدر مشکل ساز بود که حذف شد. بیست و دو عدد از این مدل تحویل نیروی هوایی شدند که تقریبا دست ساز و بسیار شلخته سرهم بندی شده بودند. گاهی اوقات پوسته بالایی از دنده های اسکلت بال کنده می شد و ورقکاران باید آنرا دوباره تعمیر می کردند.


ملخها دارای معکوس ساز برای ترمز هنگام نشستن بودند اما گاهی اوقات در حال پرواز یا هنگام سرعت گیری برای برخاست معکوس می شدند که حداقل در یک مورد منجر به سقوط هواپیما شد. سیلندرهای موتورها بیش از حد داغ شده و سرب موجود در سوخت باعث کثیف شدن شمع ها در سرعت گشت می شد. هر هواپیما دارای 336 شمع موتور بود که پس از یک پرواز کامل که یک روز و نیم بطول می انجامید باید تمامی آنها عوض می‌شدند. موتورها نشتی روغن داشتند و گاهی اوقات مهندس پرواز باید یکی از موتورها را خاموش می‌کرد زیرا مخزن 570 لیتری روغن آن خالی می شد.


بی 36 براستی یک ابر بمب افکن بود. اعداد زیر نشان دهنده ابعاد غول آسای این ماشین جنگی هستند:


  • ·         فاصله دو نوک بال این هواپیما 75 متر یعنی بیشتر از طول اولین پرواز برادران رایت با هواپیمای خود بود.
  • ·         بی 36 می توانست 5 تن بمب را تا فاصله 16 هزار کیلومتری برد خود حمل کند. دربردهای کوتاهتر ظرفیت حمل بمب آن بیش از 30 تن بود، یعنی سه برابر بمب افکن سنگین قبلی بی 29.
  • ·         حجم بی 36 تقریبا معادل سه خانه پنج اتاقه بود.
  • ·         با سوخت حمل شده توسط این هواپیما یک اتومبیل می توانست 18 بار دورکره زمین را بپیماید.
  • ·         با لکتریسیته مصرفی توسط سیستم ضدیخ این هواپیما می شد یک هتل 600 اتاقه را روشن کرد.

بی 36 در زمان خود انتقادات فراوانی را برانگیخت. بسیاری در نیروی دریایی می گفتند این هواپیما از فناوری منسوخ زمان جنگ جهانی دوم بهره میبرد. لیکن این ابربمب افکن توانست در فاصله سالهای 1949 تا 1959 نقش بمب افکن بازدارنده هسته ای را بخوبی ایفا کند. جانشین آن بی 52 هواپیمایی کاملا متعلق به عصر جت بود.



پرواز بی 36 در کنار یک بی 52


شرکت کانویر درسال 195...سعی کرد با ارائه نسخه تمام جت این هواپیما تحت نام XB-60 پروژه خود را حفظ کند. لیکن عملکرد رقیب آن یعنی نمونه اولیه B-52 چنان درخشان بودکه نیروی هوایی هیچ علاقه ای به نسخه جت بی 36 از خود نشان نداد. بی 36 در سال 1959 بطور کامل از خدمت خارج شد.



XB-60



گورستان ابر بمب افکن بی 36 در دیویس مونتان آریزونا


منبع اصلی:

B-36: Bomber at the Crossroads, Air and Space Magazine

شناسایی کشتی جنگی غرق شده ژاپنی توسط خدمه سابق آن

اختصاصی وبلاگ علم و تکنولوژی - پنجم مارس 2015

 

تیمی که توسط پل آلن همکار بیل گیتس در تاسیس شرکت مایکروسافت برای اکتشافات زیردریا هدایت می شد توانست باقی مانده یک کشتی جنگی متعلق به دوران جنگ جهانی دوم را در عمق آبهای ژاپن کشف کند. نکته جالب این جاست که  یکی از خدمه سابق این کشتی با دیدن عکس ها توانست آن را شناسایی کند.


 

شیزوهیکو هاراگوچی در سال 1944 افسر آتشبار کشتی جنگی موساشی (Musashi) بود. این کشتی جنگی در سال 1943 به مقصد اقیانوس آرام ساحل را ترک کرد و به تاریخ اکتبر 1944در جنگ بزرگ خلیج لیت (Leyte Gulf) بین متحدین آمریکا و ژاپن غرق شد. حدود نیمی از 2400 خدمه این کشتی کشته شدند و تنها چند صد تن در نهایت به خانه هایی خود بازگشتند.



نبردناو عظیم موساشی

 

نبرد بزرگ خلیج لیت بزرگترین نبرد دریایی تمام تاریخ بشمار آمده است. در این جنگ عظیم که از 23 تا 26 اکتبر 1944 در نزدیکی سواحل فیلیپین جریان داشت، آمریکا و استرالیا با توان 300 کشتی جنگی و حدود 1500 هواپیما در یک طرف و امپراطوری ژاپن با 67 کشتی و 300 هواپیما در طرف دیگر به نبردی خونین پرداختند. در این جنگ ژاپنی ها برای اولین بار از حملات کامیکازی سازمان یافته استفاده کردند. نتیجه جنگ برای ژاپن فاجعه بار بود: خطوط تامین نفت برای ژاپن مسدود شده و حدود 12 هزار و 500 سرباز نیروی دریایی ژاپن جان باختند. این جنگ تقریبا تمامی توان رزمی دریایی ژاپن را از بین برده و راه را برای سقوط آن هموار ساخت. معروفترین نبردناو ژاپنی که در این نبرد از بین رفت موساشی بوده در کنار یاموتو از بزرگترین نبردناوهای تاریخ بشمار می رفتند.

 

منبع:

https://sg.news.yahoo.com/ex-crew-recognizes-photos-sunken-japanese-battleship-110025828.html